اثر دانینگ کروگر
الهام کیانی ـ شاعر معاصر ـ ملقب به شیدا
حالا چرا شیدا؟ چون به نظرم اسم قشنگی بود هنری هم میزد، همین…
فلسفة عمیقتری پشتش نبود.
کلاس چهارم دبستان بودم که بهشدت به شعر گفتن و نویسندگی علاقهمند شدم، گاهی دو ساعت تمام در یک اتاق مینشستم و به مغزم فشار میآوردم تا بتوانم قافیه و ردیف یک شعر را هماهنگ کنم.
یعنی در آن زمان که قالب همکلاسیهایم در حال لیلیبازی کردن بودند من در یک اتاق در حال سیاه کردن و مچاله کردن دهها کاغذ برای گفتن شعر بودم.
حسش بود، عشقش بود، خواهر و برادری که مجبور بودند دستبهسینه بنشینند و شعرهایم را گوش دهند هم بود، فقط قافیهها ساز مخالف میزد که آن هم خیلی مهم نبود. بهزور آنها را کنار هم مینشاندم، کی به کی بود.
کاملاً طبیعیست که شعرهایم هرچه میکردم شبیه شعرهای سهراب سپهری و نیما یوشیج نمیشد، من متأثر از اثر دانینگ کروگر با بزرگان شعر و ادب رقابت میکردم و گاهی آثار خودم را بهتر میدانستم، از نظر من در آن زمان آنها بهروز نبودند و سبک خودم را بهتر و بهروزتر میدیدم. بعدها پی بردم آن اعتماد به سقف فقط از سر ناآگاهی و کمتجربگی بود.
اثر دانینگ کروگر Dunning Kruger effect چیست؟
یک اثر روانشناختی که احتمالاً شما هم خیلی در زندگی روزانهتان با آن روبرو شدید.
پدیده دانینگ کروگر یککلام بر عکس سندرم ایمپاستر(impostor syndrome) است.
زمانی که فرد درگیر سندرم ایمپاستر است موفقیتها و شایستگیهای خود را نمیبیند و آنها را واقعی نمیداند و هر لحظه گمان میکند اکنون مردم به عدم شایستگی و فریبکار بودنش پی میبرند حالا بر عکس آن را تصور کنید؛ یعنی فردی که شایستگی و مهارت لازم را ندارد؛ اما گمان میکند که دارد.
سوگیری اثر دانینگ – کروگر یک پدیده روانشناختیست که در آن فرد با کمترین تسلط در یک موضوع، خودش را شایستهترین آدم میبیند. چون دید کاملی از عمق آن موضوع ندارد دچار اشتباه میشود،
در واقع “او نمیداند که چقدر نمیداند . ”
درست شبیه کودک سهسالهای که تصور میکند از پس هر کاری برآید؛ اما رفتهرفته با بزرگتر شدنش و با بیشترشدن آگاهیاش متوجه میشود که در چه زمینههایی ناتوان است به همین دلیل است که کودکان در سالهای اولیه زندگی اعتمادبهنفس بالایی دارند؛ اما رفتهرفته از آن کاسته میشود و بسته به اینکه تا چه حد آنها را مهارتمحور پرورش دهیم میزان اعتماد به نفسشان تغییر میکند.
پس کسانی که کمترین دانش و اطلاعات را در یک زمینه خاص دارند، توانایی تشخیص اشتباه و خطای خودشان را ندارند. برای همین وقت ارزیابی خودشان خیلی اعتمادبهنفس دارند، و البته اشتباه میکنند. آنها نمیتوانند در مورد عملکرد دیگران هم عادلانه قضاوت کنند. چنین آدمی درک درستی از تواناییهایش ندارد، پس منبع قابلاعتمادی برای ارزیابی مهارتهای خودش نیست.
یک مطالعه در سال 2008 برای بررسی اثر دانینگ-کروگر روی دانشجوها انجام شد. در این مطالعه از دانشجوها خواسته شد عملکرد خودشان را در یک مسابقه مذاکره مهارتهای دانشجویی، ارزیابی کنند. خب به نظرتان نتیجه چه شد؟ دانشجوهایی که جزء 25% آخر بودند، میزان مهارتهای خودشان را اشتباه تخمین زدند! آنها یک حس برتری خاصی نسبت به بقیه ی دانشجوها هم داشتند. به عبارتی آدمهایی که درگیر اثر دانینگ کروگر هستند، مصداق این بیت “آن کس که نداند و نداند که نداند” هستند!
اجازه دهید تجربة خودم را برایتان بگویم روزهای اولی که پی بردم مشکل اصلی بدبیاریهایم نداشتن عزتنفس و اعتمادبهنفس است در یک اقدام دلیرانه و نفسگیر در گوگل سرچ کردم چطور با اعتمادبهنفس باشم و یک مقاله یکصفحهای را مطالعه کردم من یاد گرفتم برای اینکه با اعتمادبهنفس به نظر برسم باید بازوانم باز و پذیرا باشند و هرگز حالت جمعشدن و خمیدگی به خودم نگیرم و یک مورد دیگر هم بود اینکه موقع صحبت با دیگران ارتباط چشمی برقرار کنم و تمام. در آن لحظه شاد و خندان، مست و رقصان، احساس میکردم در اوج اعتماد به نفسم و دیگر خبری از معذب بودن نیست چند روزی خیلی هم خوب پیش رفت و آن مقاله مشکل سیسالة من را حل کرد اما… عمر طولانیای نداشت؛ چون با ورود به این عرصه و با مطالعات بیشتر مثل این بود که از جویی کوچک به رودی پیوستم از رودخانه هم با خوشحالی گذر کردم و ناگهان به یک دریای وسیع رسیدم.
دریا یا شاید اقیانوس چه و چرایی اعتمادبهنفس و عزتنفس و در ادامه بایدونبایدهای آن. همان جا بود که دوباره خمیده شدم و حالت جمع بودن و گاردگرفتن و سر به پایینبودن همیشگی دوباره من را احاطه کرد، اما لذت چند روزکوتاه بیخبری آنقدر به جانم نشسته بود که نخواهم به این راحتی بازی را ببازم و رهایش کنم، من دختر روزهای سخت بودم پس صاف ایستادم و آرامآرام قدم در مسیر ناشناخته گذاشتم مسیری ترسناک اما دلچسب.
شروع عاشقی” آنچه از بزرگان آموختم”
من شروع کردم به خواندن و دریافت اطلاعات
خواندن، خواندن، خواندن و سرچ کردن و سؤال از افراد خبره و متخصص در این زمینه. در ادامه آنچه از بزرگان آموختم را برای شما بازگو میکنم.
کتاب روانشناسی عزتنفس ناتانیل براندن (این نام توسط مترجم برای این کتاب انتخاب شده در اصل نام کتاب شش ستون عزتنفس هست) را خواندم و متوجه شدم عزتنفس چیزی بیش از یک احساس است، عزتنفس الهامبخش رفتار است. عزتنفس و اعتمادبهنفس به ما فرصت میدهند تا بهتر زندگی کنیم.
میزان عزتنفس و اعتمادبهنفس ما روی تمام جنبههای وجودی ما اثر میگذارد: طرز کارمان در کارگاه، برخوردمان با مردم، میزان پیشرفت و طرقی، میزان موفقیتمان.
عزتنفس و اعتمادبهنفس مشخص میکند که قرار است به چه کسی دل ببندیم، چگونه با همسرمان ارتباط برقرار کنیم، چگونه با فرزندان و دوستانمان رفتار کنیم و به چه سطحی از سعادت و خوشبختی برسیم.
ریشههای عزتنفس عمقی بهاندازة تمامی سالهای زندگی ما دارد و متأثر از عوامل بیرونی و درونیست، عوامل درونی عواملیست که خود شخص آن را ایجاد میکند مثل نظر شخصی، باورها، اعمال یا رفتار شخص و عوامل بیرونی همان تأثیراتیست که محیط روی زندگی شخص میگذارد. پیامهایی که یا بهصورت کلامی و یا غیرکلامی انتقال پیدا میکند مثل حرفهایی که در خانواده و مدرسه میشنویم یا رفتار آنها با ما.
عزتنفس سیستم ایمنی آگاهیست. یک چیزی شبیه سیستم ایمنی بدن. یعنی همانطور که سیستم ایمنی بدنمان ما را از بیماریهای جسمی حفظ میکند اعتمادبهنفس و عزتنفس نیز محافظ روح و آگاهی ماست و با رکنهای اساسی عزتنفس آشنا شدم شش رکن اصلی که عزتنفس بدون آنها شبیه یک شوخی بچگانه است.
شش ستون عزتنفس از نگاه ناتانیل براندن:
ستون اول: زندگی آگاهانه
ستون دوم: خودپذیری
ستون سوم: مسئولیتپذیری
ستون چهارم: ابراز وجود
ستون پنجم: زندگی هدفمند
ستون ششم: انسجام
اعتماد به نفس و عزت نفس
کتاب اعتمادبهنفس یک ابرقدرت خانم ماریسا پییر را که خواندم اشتیاقم برای طیکردن این مسیر پر سود بیشتر شد و خانم ماریسا پییر به من آموخت که: اعتمادبهنفس ضرورتاً تضمینکنندة موفقیت نیست، اما عدم اعتمادبهنفس یقیناً باعث شکست میشود. شما بدون تسلط بر خود نمیتوانید فاتح دیگران باشید. شاید بگویید من میخواهم پیشرفت کنم، معلوم است که از درجازدن بی زارم و دوست دارم روی عزتنفس و اعتماد به نفسم بیشتر کار کنم؛ اما انگیزهای برای شروع ندارم، شما را حواله میکنم به گفتة ماریسا در این کتاب: انگیزه داشتن همیشه نمیتواند ما را به انجامدادن کاری وادارد و لزوماً اینگونه نیست که پیش از اقدام به کار انگیزه وجود داشته باشد، اغلب ما کاری را انجام میدهیم و بعد انگیزه پیدا میکنیم که آن را ادامه دهیم. پیشنهاد میکنم بهانهها را کنار بگذارید منتظر نمانید تا انگیزة پیشرفت یک شنبة استثنایی بیاید و با شما دست دهد، همین حالا دست بهزانو بگیرید بلند شوید و شروع کنید، در مسیر بدون شک انگیزه و شوق سروکلهاش پیدا میشود.
بارهاوبارها شنیدهایم که باور ما رفتار و زندگی ما را جهت میدهد، به ما بسیار توصیه شده است که مثبت فکر کنیم خودمان را به نگرش مثبت عادت دهیم؛ اما واقعاً چطور یک ذهنیت میتواند به واقعیت تبدیل شود.
تمرین:
یک تمرین فوقالعاده در کتاب اعتمادبهنفس یک ابرقهرمان هست که من برایتان بازگو میکنم.
تست آهنربا
اگر میخواهید بفهمید افکار چطور بر جسم شما تأثیر میگذارد این تمرین را انجام دهید. بایستید دستها و پاها را آرام به طرفین باز کنید، چشمانتان را ببندید و تصور کنید یک آهنربای قوی از پشت شما را به سمت عقب میکشد. واقعاً آهنربا را تصور کنید. یک آهنربای “یو” شکل با لبههای قرمز در هر دو طرف، درست پشت شانههای شما قرار گرفته است با خودتان بگویید آهنربا دارد جسمم را عقب میکشد و مشاهده میکنید که واقعاً دارید به سمت عقب میروید. حالا تصور کنید آهنربا زیر چانه شما قرار گرفته است و دارد شما را به سمت جلو میکشد در این حالت هم میبینید که این اتفاق میافتد. سپس تصور کنید آهنربا در سمت چپ شانه شما قرار دارد و شما را به آن سمت میکشد. اگر این تصور را با سمت راست بدنتان تکرار کنید، همان اتفاق میافتد. ناگفته پیداست که هرچه عمیقتر بر وجود آهنربا تمرکز کنید، بدن شما بیشتر کشیده میشود و با وضوح بیشتری متوجه این مسئله خواهید شد.
در این آزمایش هیچ آهنربایی وجود ندارد، شما فقط آن را تصور میکنید، ذهن هرچه را که بشنود باور میکند، مهم نیست واقعیت داشته باشد یا نه.
از این زاویه که بنگرم متوجه میشوم در سرتاسر زندگیام دقیقاً همین را تجربه کردم در زمان افسردگی و حجم عظیم افکار منفی و محدودکنندهام همواره بدبیاری و بهقولمعروف هر روز بدتر از دیروز را تجربه کردم، هر چه بیشتر به بدبختیهایم فکر میکردم بدبختتر میشدم. قدیمیها میگفتند دلتان برای کسی نسوزد؛ چون حالوروز او به سر خودتان میآید، مطمئناً دلیل علمیاش همین است. این تمرین کاملاً اثبات میکند که ذهن بین واقعیت و تخیل نمیتواند تمایزی قائل شود در نتیجه فکرکردن به ناکامیها حتماً در ناخودآگاه ذهن، سازوکار را برای ناکامیهای بیشتر طراحی میکند و خوشبختانه وقتی دارید موفقیت را تجسم میکنید هم ذهن شما برای موفقیت برنامه میریزد و شما را به آن سو هل میدهد. در نتیجه مهم نیست چقدر عزتنفس دارید از امروز دیدتان را تغییر دهید مهم نیست در دوستداشتن خود چقدر موفق بودید میتوانید تصور کنید عاشق خودتان شدهاید و بامهارت بالا ابراز وجود میکنید و در دنیای هدفمندی مسئولیتپذیری و همسو با ارزشهایتان قدم میگذارید، خیلی زود متوجه میشوید که رؤیا و تخیل شما حقیقت زندگیتان شده است. هر چه بیشتر بهتر زیاد هزینهبردار نیست از همینالان کنترل افکارت را به دست بگیر پس بسمالله.
منبع:
روانشناسی عزتنفس ـ ناتانیل براندن
اعتمادبهنفس یک ابرقدرت ـ ماریسا پییر
crmly.ir
دیدگاهتان را بنویسید